میخونم، سفر میکنم، فکر میکنم، و عصاره ی اونها رو تو پادکست آوید میریزم..اینجا، همه ی اینارو میبینید

۱۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

شربت آبکی

داشتم شربت پرتقال میخوردم...شربتو غلیظ ریخته بودم..هی آب بستم بهش که شیرینیش کم بشه..هی آب بستم هی آب بستم...به جایی رسید که دلم درد گرفت و این یعنی که دیگه بسّه
با خودم فکر کردم که رابطه هم همینطوره...اولش غلیظ و در شور شروعش میکنی، همه چیز رنگیه همه چیز قشنگه..بعد یواش یواش اشتباها و اختلافا نمودار میشن..هی آب میبندی به رابطه که از حجمش کم نشه..اما شیرینیش کم میشه ...و الخ ..تا جایی که میگی «دیگه بسسسه»
.
رابطه صحیح؟همونقدر که به آبِ شربت توجه میشه، شیرینیِ توافق، انعطاف، توجه، جبران، تکرار نکردن اشتباهات هم اضافه میشه
.
دوست عزیزی پرسید عشق رو پیدا کردی یا نه
آره پیدا کردم..زیاد..اما حواست باشه که هرکسی میتونه یه اندازه ی معینی بهت توجه، دوستی، و مهر ببخشه...بعضیا کم بعضیا زیاد..وقتی آدمِ اشتباه انتخاب میکنی بعد زور میزنی به اون بدبخت هم فشار میاری که بیشتر از اون چیزی که میفهمه و میدونه عمل کنه، هم خودتو داغون میکنی هم اونو...اگر میخواست، تلاش میکرد و شیرینی رابطه رو بیشتر میکرد...کومتو به او نبند خخخ
.
یه جمله جالب تو یه فیلم کمدی شنیدم: «از خوک انتظار گردن زرافه رو نداشته باش»
.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
parinazwmoo

حسن ختام دعوا: لباس لختی و عشوه

فردی به نام 

@drbehrouz

پستی گذاشته بود و نوشته بود که« وقتی با همسرتون قهرید، لباسای حریر و باز بپوشید تا کدورتاتون برطرف بشه»

.

در ظاهر این راه حل خیلی جذابه «بدنت مشکلات زناشوییتونو حل میکنه»

.

اما در باطن:

💜مخاطب الان من شما خانمها هستید: فرض کنید با همسرتون جرو بحث کردید، اونقدر شدید ک به‌جایی نرسیدید و هردو «سکوتی خشم آگین» دارید ک عامیانش میشه «قهر»...توی اون حالت فقط دارید به عصبانیتتون فکر میکنید و

 اینکه اشتباه کردید باهاش ازدواج کردید،

 همیشه اینجوری رفتار میکنه

قدرتونو نمیدونه و غیره

.

اونقدر عصبانی و سرخورده هستید که حتی دلتون نمیخواد نگاش کنید، دستوری بهتون بده، حرفی‌بزنید، یا دورتون باشه

.

یهو بهتون پیشنهاد میدن که «با اینکه حالت ازش بهم میخوره، برو سر کمدت اون لباس لختیه ک میدونی تحریکش میکنه و چشماش برق میزنه و دستاش به طرفت دراز میشه رو بپوش..

.

هممونم میدونیم ک زنا وقتی اونقدر سرخوش باشن ک دلشون لباس س.کسی بخواد، پشتش ارایشم میکنن، واکنش طرف رو هم پیش بینی میکنن، زیورالاتم میندازن، و حتی چند حرکت یا جمله دلبرانه هم تو ذهنشون میارن»...

.

خب این با اون خشم و ناراحتی منافات داره ک!! و حتی معنای ضمنیش سرکوب احساس خشمه... چیزی ک معیاری برای «زن خوب» در کشور ماست. زنی ک احساس خشم نمیکنه و اونو‌ابراز نمیکنه

.

💜 من مرد نیستم و فقط خودمو میتونم بذارم جای اون مرد قصمون و بگم ک اگر من مرد بودم و همسرم هربار بعد از قهر، سعی میکرد بجای بحث منطقی، بعد جسمانی و حیوانی منو تحریک کنه، حس «خر» بودن و «ماشین سکس» بودن بهم دست میداد...اما خب! من مرد نیستم و شاید مردا پیشنهاد دکتر بهروز همیشه به کارشون بیاد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
parinazwmoo

هربار که آمده ای

#نامه_به_اسبی_که_نیامد .

هر بار که آمده‌ای 

آخرین بار بوده است

و هر بار که رفته‌ای اولین بار

فردا تو را 

برای اولین بار خواهم دید

همان طور که دیروز

برای آخرین بار دیدمت

شاید امروز نیز صدایت 

که بارشِ شیرینِ توت

بر پرده‌ی کتانی‌ست

دهانم را آب بیندازد

ماه نیستی

تا در قاب نقره‌ای‌ات

هر بار که نو می‌شوی

حکایتی کهن باشد 

افتاده به جان من 

آغوش شعله‌وری هستی

که در چشم بر‌هم‌ زدنی

کُن‌فیکون می‌کنی مرا

و هر بار که رفتنم را

از پاگرد پلکان 

تماشا می‌کنی

مانند قرل‌آلای نگون‌بختی

که یک عقاب تیزچنگ

از رودخانه قاپیده باشد

گیجم و نمی‌دانم 

چه بر سرم آمده است.

عباس صفاری

.

.

پ.ن: #جهت_ثبت_در_تاریخ

یلدای قشنگ ۹۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

سیمین و جلال

.

میگم: تو مثل جلالی (آل احمد) و من مثل سیمین (دانشور)

تو نوشته هات اقبال عمومی بیشتری داره...مثل جلال که همون زمانِ زنده بودنش شناخته شد.. نوشته هاش نقد و تفسیر شد...باهاش مصاحبه های مکرری شد...به عنوان فردی سیاسی شناخته شد

.

من، اما سیمین...مخاطب های خاص خودمو دارم...ازون پروپا قرص ها...ازونا که اگر بد بنویسم میان پی ویم گله میکنن...ازونا که حوصله ی خوندن هزارتوهای کلمات رو دارن

.

سیمین چندان ک باید شناخته نشد...اونقدر ک به اجبار به ترجمه رو اورد..‌جور شوهرش که بجای نوشتن، یا تو زندان بود یا محافل سیاسی و ادبی رو کشید

.

نوشته های آل احمد رو تو این دوره زمونه باید با احتیاط خوند

«جزیره سرگردانی» و «سووشون» سیمین اما، هردفعه انگار حرف جدیدی دارن

.

بهش گفتم: سیمین خودخواسته پشت سایه ی جلال موند، اما هیچ وقت رنگ قلم جلال رو نگرفت

.

بهش نگفتم که سیمین اشتباه کرد..نگفتم که من هیچ وقت نمیخوام سایه ی یه مرد، تصویرمو تار کنه؛ میخوام تو روشنی باشم

.

درعوض گفتم: تو جلال بمون و بذار منم سیمین باشم، سبک منو عوض نکن

.

.

پ.ن:در مَثَل مناقشه نیست وگرنه من که ناخون دور انداخته شده‌ی خانم دانشور هم نیستم....روحشون شاد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
parinazwmoo

تا فکر نکنن "از اوناشیم"

.
به ما زنا یاد دادن
فلان جور لباس نپوشیم،
فلان حرف رو نزنیم،
فلان آرایش رو نکنیم،
فلان شوخی رو نکنیم،
فلان جور راه نریم،
فلان ساعت بیرون نباشیم،
با فلان ادما نگردیم،
فلان طرح و مدل رو رو بدنمون اجرا نکنیم،
فلان شغل رو انتخاب نکنیم،

برای اینکه #فکر_نکنن_ما_از_اوناشیم

به مردامون یاد دادن اگر یه زنی،
فلان جور لباس پوشید،
فلان جور خندید،
فلان ساعت بیرون بود،
فلان جور آرایش کرد،
فلان جور حرف زد،
با فلانی دوست بود،
فلان شغل رو انتخاب کرد،

#دلش_میخواد و #از_اوناشه

و اینجوری میشه که تو فرهنگ غلطی گیر میکنیم که زناش میخوان خواسته های روانیشون رو قایم کنن تا مردی فکر نکنه میتونه به حریم تن و روانشون وارد بشه،

و مردامون ردیاب هایی میشن که گوشه ی هر کوچه و خیابون و شبکه اجتماعی دنبال پارتنرهای احتمالی سکس بگردن (دخترایی که #دلشون_میخواد اما #ناز_میکنن )
شکستن این چرخه ی معیوب هم وظیفه تو هست👩هم وظیفه ی تو👨
.
.
.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
parinazwmoo

واکنش

دیروز یه خبری به گوشم رسید

داشتیم درمورد یکی از دوستای قدیمیم حرف میزدیم

و اونقدر این خبر ناراحت کننده بود که محکم زدم تو صورتم...یعنی دستمو بالا اوردم و با همه ی قدرتم پنج انگشتم رو روی صورتم فرود اوردم

تو اون لحظه داشتم به اون فکر میکردم که چقدر پست و خقیر شده که کارش به همچین رفتاری و همچین گفتاری کشیده...برای همین یه نظرم اومده بود که کوبوندن پنج انگشت روی صورتم، بهترین واکنشه برای تخلیه احساساتم

اما دو ثانیه بعد به خودم فکر کردم که "من عاشق کی شده بودم؟" و اون موقع بود که برای معدود دفعاتی در زندگی به خودم فحش میدادم که چرا غش نمیکنم از هوش برم. چرا وقتی فاجعه اونقدر بزرگه که باید چند ساعتی برم رو حالت "آفلاین" همچنان سرپا میمونم و به این زندگی زل میزنم

خوش به حال اونایی که راحت غش میکنن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo