داشتم شربت پرتقال میخوردم...شربتو غلیظ ریخته بودم..هی آب بستم بهش که شیرینیش کم بشه..هی آب بستم هی آب بستم...به جایی رسید که دلم درد گرفت و این یعنی که دیگه بسّه
با خودم فکر کردم که رابطه هم همینطوره...اولش غلیظ و در شور شروعش میکنی، همه چیز رنگیه همه چیز قشنگه..بعد یواش یواش اشتباها و اختلافا نمودار میشن..هی آب میبندی به رابطه که از حجمش کم نشه..اما شیرینیش کم میشه ...و الخ ..تا جایی که میگی «دیگه بسسسه»
.
رابطه صحیح؟همونقدر که به آبِ شربت توجه میشه، شیرینیِ توافق، انعطاف، توجه، جبران، تکرار نکردن اشتباهات هم اضافه میشه
.
دوست عزیزی پرسید عشق رو پیدا کردی یا نه
آره پیدا کردم..زیاد..اما حواست باشه که هرکسی میتونه یه اندازه ی معینی بهت توجه، دوستی، و مهر ببخشه...بعضیا کم بعضیا زیاد..وقتی آدمِ اشتباه انتخاب میکنی بعد زور میزنی به اون بدبخت هم فشار میاری که بیشتر از اون چیزی که میفهمه و میدونه عمل کنه، هم خودتو داغون میکنی هم اونو...اگر میخواست، تلاش میکرد و شیرینی رابطه رو بیشتر میکرد...کومتو به او نبند خخخ
.
یه جمله جالب تو یه فیلم کمدی شنیدم: «از خوک انتظار گردن زرافه رو نداشته باش»
.