.
میگم: تو مثل جلالی (آل احمد) و من مثل سیمین (دانشور)
تو نوشته هات اقبال عمومی بیشتری داره...مثل جلال که همون زمانِ زنده بودنش شناخته شد.. نوشته هاش نقد و تفسیر شد...باهاش مصاحبه های مکرری شد...به عنوان فردی سیاسی شناخته شد
.
من، اما سیمین...مخاطب های خاص خودمو دارم...ازون پروپا قرص ها...ازونا که اگر بد بنویسم میان پی ویم گله میکنن...ازونا که حوصله ی خوندن هزارتوهای کلمات رو دارن
.
سیمین چندان ک باید شناخته نشد...اونقدر ک به اجبار به ترجمه رو اورد..جور شوهرش که بجای نوشتن، یا تو زندان بود یا محافل سیاسی و ادبی رو کشید
.
نوشته های آل احمد رو تو این دوره زمونه باید با احتیاط خوند
«جزیره سرگردانی» و «سووشون» سیمین اما، هردفعه انگار حرف جدیدی دارن
.
بهش گفتم: سیمین خودخواسته پشت سایه ی جلال موند، اما هیچ وقت رنگ قلم جلال رو نگرفت
.
بهش نگفتم که سیمین اشتباه کرد..نگفتم که من هیچ وقت نمیخوام سایه ی یه مرد، تصویرمو تار کنه؛ میخوام تو روشنی باشم
.
درعوض گفتم: تو جلال بمون و بذار منم سیمین باشم، سبک منو عوض نکن
.
.
پ.ن:در مَثَل مناقشه نیست وگرنه من که ناخون دور انداخته شدهی خانم دانشور هم نیستم....روحشون شاد
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.