میخونم، سفر میکنم، فکر میکنم، و عصاره ی اونها رو تو پادکست آوید میریزم..اینجا، همه ی اینارو میبینید

۳ مطلب با موضوع «رابطه ها» ثبت شده است

براش جنگیدی

دوستی ازم پرسید: ازش خبر داری؟
گفتم: نه هیچی
گفت: تو هم ازش خبر نگرفتی؟سراغی ازش نگرفتی؟

گفتم‌: نه! وقتی که رفته، دیگه سراغش رفتن نداره. دوست داشتن که زورکی نمیشه

با تعجب پرسید: برای برگشتنش هیچ کاری نکردی؟ براش نجنگیدی؟

با خودم فکر کردم جواب سوالشو چی بدم
فکر کردم جنگیدن برای یه آدم چه شکلیه؟ آدم چطور برای برگشتن یکی می جنگه؟ اصلا میشه برای عشق یه نفر جنگید؟ مگه نه اینکه عشق، صلحه آرامشه آزادیه، پس عشق و جنگ با هم جور در نمیان

چند مدت پیش زندگی نامه فروغ رو خوندم و نامه های رد و بدل شدش رو با ابراهیم گلستان

از خودم پرسیدم اگر ابراهیم گلستان، فروغ رو ترک کرده بود چه بر سر فروغ میومد واقعا؟
فروغ برای برگشتن ابراهیم گلستان چه می کرد؟

آیدا اگر شاملو رو ترک می کرد،آیا برای بازگردوندن عشقشون می جنگیدن؟ چطوری می جنگیدن؟

چرا فرهاد کوه کند؟
زیور برای اینکه گل محمد از مارال دل بکنه و به اون برگرده، جنگید؟ یا فقط درد کشید و وفادار موند و عشق ورزید؟

جنگیدن برای آدمی که میره و جونت رو با خودش می بره و تو مطمئنی که ذره ای هم در خیالش نبودی و نیستی، آیا معنایی داره؟

چطور آدم صاحب عشق کسی میشه که عاشقش نیست؟

با نوشتن براش از احساساتش؟
اینکه گاهی خودش رو یاد طرف بندازه؟
اینکه شاعر بشه؟ نویسنده بشه؟ و اون آدم بشه مخاطب خاص؟
اینکه بره تو صفحات اجتماعی و توی پروفایلش جملات عاشقانه بذاره که طرف شاید بخونه و بدونه که هنوزم دوسش داره؟

این راهیه که خیلیا رفتن اما...این طوری طرفشون برگشته؟

فکر نمیکنم

جنگیدن شاید سکوت کردن و صبوری کردن باشه که شاید روزی دست از پروانگی هاش برداره و بیاد روی تو بشینه و با تو آروم بگیره؟

که این البته سخت ترین راهه
چراکه ذره ذره جونت رو تحلیل میبره... مرگ تدریجیه


جنگیدن شاید به پاش اشک ریختن و التماس کردن و "برگرد، برگرد" گفتن و اینکه "من بی تو میمیرم و بی تو نمیتونم" و اینا

اما پس عزت نفس و غرور آدمی زاد چی میشه؟

نه!این کار هر کسی نیست! بی نهایت شهامت میخواد و از خود گذشتگی
اعتراف میکنم... اعتراف میکنم که نمیدونم جنگیدن برای یه آدم یعنی چی
واقعا نمیدونم آدم واسه عشق کسی میجنگه


فقط می دونم وقتی یه نفر ازت میره و جهانش رو با خودش میبره، برای تنها چیزی که باید بجنگی "ساختن جهانی تازه"ست ، جهانی که بدون او باز هم‌بتونی توش احساس خوشبختی کنی... باید بجنگی برای اینکه باز بتونی یه آدم معمولی باشی..بتونی از ته دل بخندی.
باید بجنگی برای بیرون اومدن از دهلیز بی انتهای خاطراتش..بجنگی برای از پا نیفتادن، تلف نشدن، واسه ی از نو شروع کردن

تنها جنگی که در ادامه ی داستان رفتن کسی که عاشقش هستی رو میشناسم، "جنگ سخت نابرابر زندگی کردن بدون او"ست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

شربت آبکی

داشتم شربت پرتقال میخوردم...شربتو غلیظ ریخته بودم..هی آب بستم بهش که شیرینیش کم بشه..هی آب بستم هی آب بستم...به جایی رسید که دلم درد گرفت و این یعنی که دیگه بسّه
با خودم فکر کردم که رابطه هم همینطوره...اولش غلیظ و در شور شروعش میکنی، همه چیز رنگیه همه چیز قشنگه..بعد یواش یواش اشتباها و اختلافا نمودار میشن..هی آب میبندی به رابطه که از حجمش کم نشه..اما شیرینیش کم میشه ...و الخ ..تا جایی که میگی «دیگه بسسسه»
.
رابطه صحیح؟همونقدر که به آبِ شربت توجه میشه، شیرینیِ توافق، انعطاف، توجه، جبران، تکرار نکردن اشتباهات هم اضافه میشه
.
دوست عزیزی پرسید عشق رو پیدا کردی یا نه
آره پیدا کردم..زیاد..اما حواست باشه که هرکسی میتونه یه اندازه ی معینی بهت توجه، دوستی، و مهر ببخشه...بعضیا کم بعضیا زیاد..وقتی آدمِ اشتباه انتخاب میکنی بعد زور میزنی به اون بدبخت هم فشار میاری که بیشتر از اون چیزی که میفهمه و میدونه عمل کنه، هم خودتو داغون میکنی هم اونو...اگر میخواست، تلاش میکرد و شیرینی رابطه رو بیشتر میکرد...کومتو به او نبند خخخ
.
یه جمله جالب تو یه فیلم کمدی شنیدم: «از خوک انتظار گردن زرافه رو نداشته باش»
.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
parinazwmoo

برای اینکه نگه اشتباه کرده...

بارها شده ادمایی رو دیدم که برای اینکه اعتراف نکنن اشتباه کردن خودشونو زجر میدن (گاهی اوقات هم اطرافیانشونو که در این صورت همون کودک سه ساله درون هست...خجالت زده ای که با پرخاشگری واکنش نشون میده)

مثه این اقا که اشتباهی با یه مرد دیگه وارد قسمت زنونه اتوبوس شد، دوستش گفت بریم اونور و رفت...اما این یکی چهل و پنج دقیقه اینجا ایستاد درحالیکه اون طرف خالی بود 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo