میخونم، سفر میکنم، فکر میکنم، و عصاره ی اونها رو تو پادکست آوید میریزم..اینجا، همه ی اینارو میبینید

۱۱ مطلب با موضوع «Storytime :: توئیت» ثبت شده است

صد و شصت و یکمین روز سنه۹۸

متزلزل قدم برمی دارم
و هر حرکتش رو بو میکشم

چطور تبدیل شدم به زنی که میترسه،
که نکنه ردی از مهربانی خشونت بار معشوق مرده ش، تو این نوظهور باشه

رد پاها رو که میبینم دوباره از خودم میپرسم چرا؟چرا من؟
انگار که دوباره سی آبان ۹۷ شده باشه
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
parinazwmoo

روزمره ها

زندگیتو چطور میگذرونی

سرکار میرم
بعدش به اینستاگرامم میرسم
وسطاش چارتا پیامشونو بتونم جواب میدم یا یارگیری پیجمو ادامه میدم
اخر هفته ها سفر میرم
و هرچی وقتم ازاد باشه مخ میزنم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

واکنش

دیروز یه خبری به گوشم رسید

داشتیم درمورد یکی از دوستای قدیمیم حرف میزدیم

و اونقدر این خبر ناراحت کننده بود که محکم زدم تو صورتم...یعنی دستمو بالا اوردم و با همه ی قدرتم پنج انگشتم رو روی صورتم فرود اوردم

تو اون لحظه داشتم به اون فکر میکردم که چقدر پست و خقیر شده که کارش به همچین رفتاری و همچین گفتاری کشیده...برای همین یه نظرم اومده بود که کوبوندن پنج انگشت روی صورتم، بهترین واکنشه برای تخلیه احساساتم

اما دو ثانیه بعد به خودم فکر کردم که "من عاشق کی شده بودم؟" و اون موقع بود که برای معدود دفعاتی در زندگی به خودم فحش میدادم که چرا غش نمیکنم از هوش برم. چرا وقتی فاجعه اونقدر بزرگه که باید چند ساعتی برم رو حالت "آفلاین" همچنان سرپا میمونم و به این زندگی زل میزنم

خوش به حال اونایی که راحت غش میکنن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

بارون که میزنه...

بارون که میزنه انگار از همه چیز شفاف سازی میشه 

ترکای خونه نم میدن

گرفتگی لوله ها و محتویاتشون...

...محتویات قلبت...

خاطراتی که سرکوب شده بودن و فکر میکردی گم شدن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

با چنان شدتی...

آهنگ رو پلی کرد و گذاشتش رو رندوم

شروع کرد به باز کردن کتابش

ورق میزد تا برسه تا اون صفحه ای که آخرین بار تا اونجا درس خونده

امید داشت موسیقی بی کلام، کمی تمرکز مصنوعی به درس خوندنش تزریق کنه

شایدم میخواست صدایی منظم تر و معنی دارتر از سرو صداهای داخل مغزش گوش بده

از شانسش بود که رسید به آهنگی که با فلوت نواخته شده بود

چقدر غمگین بود این موسیقی

همینطوری هم در مقابل نوای فلوت و پیانو دلش می‌ریخت

چه برسه که غمگین هم باشه

مداد رو با شدت برداشت، بعد یادش اومد که خودکار لازم داره نه مداد

محکم مداد رو کوبوند تو جامدادی روی میزش، دو صفحه بعدی رو با سروصدا ورق زد، خودکار رو با شدت کوبوند رو صفحه کتابش، دوباره برداشت...

افکارش مثل سوسکایی که تو یه کارتن قدیمی زاد و ولد کرده باشن  و حالا مفری برای بیرون اومدن پیدا کرده باشن، با شدت و بی نظم ریختن بیرون..از رو سر هم یر میخوردن و تو هم میلولیدن و به هر طرف پراکنده میشدن

آهنگ رو عوض کرد

نه!تحمل آهنگ غمگین رو نداشت

نمیتونست به ته کارتن شیرجه بزنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

برای اینکه نگه اشتباه کرده...

بارها شده ادمایی رو دیدم که برای اینکه اعتراف نکنن اشتباه کردن خودشونو زجر میدن (گاهی اوقات هم اطرافیانشونو که در این صورت همون کودک سه ساله درون هست...خجالت زده ای که با پرخاشگری واکنش نشون میده)

مثه این اقا که اشتباهی با یه مرد دیگه وارد قسمت زنونه اتوبوس شد، دوستش گفت بریم اونور و رفت...اما این یکی چهل و پنج دقیقه اینجا ایستاد درحالیکه اون طرف خالی بود 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

گل اشرفی

 

یه دوست ژاپنی داشتم به اسم ناتسکی

گل اشرفی نشونش دادم

گفت به انگلیسی چی میشه

گفتم نمیدونم اما کلمه به کلمه ش میشه. Coin flower

خندید و گفت پس شما پولدارید چون از درخت براتون سکه میریزه😂😂😂 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

مسجد نصیرالملک

کاش یکی از گل‌های سقفت بودم

در خنکای باغت میموندم

از شیشه هات رنگ میگرفتم

با گل های باغ پایین دوست میشدم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

بهار شیراز

شیرازو دوس دارم

چون شوق بهار،

بوی بهار،

فرش قرمز برای بهار‌

توش زودتر از هر شهری که میشناسم میاد 

پ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo
اقای سرویس

اقای سرویس

خداخافظ اقای سرویس همسایه کوچولوی بامزه ما اینو گفت درو بست و همینطور که به بوق زدن یه ماشین دیگه غر میزد رفت خونه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo