دیروز یه خبری به گوشم رسید

داشتیم درمورد یکی از دوستای قدیمیم حرف میزدیم

و اونقدر این خبر ناراحت کننده بود که محکم زدم تو صورتم...یعنی دستمو بالا اوردم و با همه ی قدرتم پنج انگشتم رو روی صورتم فرود اوردم

تو اون لحظه داشتم به اون فکر میکردم که چقدر پست و خقیر شده که کارش به همچین رفتاری و همچین گفتاری کشیده...برای همین یه نظرم اومده بود که کوبوندن پنج انگشت روی صورتم، بهترین واکنشه برای تخلیه احساساتم

اما دو ثانیه بعد به خودم فکر کردم که "من عاشق کی شده بودم؟" و اون موقع بود که برای معدود دفعاتی در زندگی به خودم فحش میدادم که چرا غش نمیکنم از هوش برم. چرا وقتی فاجعه اونقدر بزرگه که باید چند ساعتی برم رو حالت "آفلاین" همچنان سرپا میمونم و به این زندگی زل میزنم

خوش به حال اونایی که راحت غش میکنن