میخونم، سفر میکنم، فکر میکنم، و عصاره ی اونها رو تو پادکست آوید میریزم..اینجا، همه ی اینارو میبینید

با چنان شدتی...

آهنگ رو پلی کرد و گذاشتش رو رندوم

شروع کرد به باز کردن کتابش

ورق میزد تا برسه تا اون صفحه ای که آخرین بار تا اونجا درس خونده

امید داشت موسیقی بی کلام، کمی تمرکز مصنوعی به درس خوندنش تزریق کنه

شایدم میخواست صدایی منظم تر و معنی دارتر از سرو صداهای داخل مغزش گوش بده

از شانسش بود که رسید به آهنگی که با فلوت نواخته شده بود

چقدر غمگین بود این موسیقی

همینطوری هم در مقابل نوای فلوت و پیانو دلش می‌ریخت

چه برسه که غمگین هم باشه

مداد رو با شدت برداشت، بعد یادش اومد که خودکار لازم داره نه مداد

محکم مداد رو کوبوند تو جامدادی روی میزش، دو صفحه بعدی رو با سروصدا ورق زد، خودکار رو با شدت کوبوند رو صفحه کتابش، دوباره برداشت...

افکارش مثل سوسکایی که تو یه کارتن قدیمی زاد و ولد کرده باشن  و حالا مفری برای بیرون اومدن پیدا کرده باشن، با شدت و بی نظم ریختن بیرون..از رو سر هم یر میخوردن و تو هم میلولیدن و به هر طرف پراکنده میشدن

آهنگ رو عوض کرد

نه!تحمل آهنگ غمگین رو نداشت

نمیتونست به ته کارتن شیرجه بزنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

برای اینکه نگه اشتباه کرده...

بارها شده ادمایی رو دیدم که برای اینکه اعتراف نکنن اشتباه کردن خودشونو زجر میدن (گاهی اوقات هم اطرافیانشونو که در این صورت همون کودک سه ساله درون هست...خجالت زده ای که با پرخاشگری واکنش نشون میده)

مثه این اقا که اشتباهی با یه مرد دیگه وارد قسمت زنونه اتوبوس شد، دوستش گفت بریم اونور و رفت...اما این یکی چهل و پنج دقیقه اینجا ایستاد درحالیکه اون طرف خالی بود 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

پرفورمنس مارینا آبراموویچ در زمینه خشونت

درس امسال برای من: اگر اجازه بدی، هربلایی دلش خواست سرت میاره

به محض اینکه اینو عمیقا فهمیدم این پست رو هم دیدم:

پرفورمنس مارینا آبراموویچ در سال ۱۹۷۴ در یک استودیوی کوچک در مورا، ناپل، ایتالیا برگزار شده

ولی جزییات، عکسها و ویدیوی آن  تا به امروز در دسترس رسانه ها قرار نگرفته بود!

اجرا بسیار ساده بود: آبراموویچ مانند یک شیء بی حرکت و بدون  هر گونه واکنش ظرف مدت ۶ ساعت در اختیار بازدیدکنندگان بود.

در این مدت دستیاران استودیو و شرکت کنندگان اجازه داشتند هر کاری می خواهند با او بکنند و حتی از ۷۲ وسیله ای که آبراموویچ روی میز استودیو گذاشته بود هم استفاده نمایند.

روی میز یادداشت زیر به چشم می خورد:

راهکار: ۷۲ وسیله روی میز است که هر طور دوست داشتید می توانید آنها را روی من بکار ببرید.

تعهد:  من برای مدت ۶ ساعت صرفا  یک ابژه  خواهم بود و مسوولیت هر نوع عواقبی را بر عهده می گیرم. -۶ ساعت  از ۸ شب تا ۲ صبح می باشد.

روی میز هم ادوات لذت مانند پر، دستمالهای ابریشمی، گل، آب و ... بود و هم ابزار شکنجه: چاقو، تیغ، زنجیر، سیم... و حتی یک اسلحه ی پُر!

در ابتدای کار همه رودربایستی داشتند. یک نفر نزدیک شد و او را با گلها آراست. یک نفر دیگر او را با سیم به یک شیئ دیگر بست، دیگری قلقلکش داد... کمی بعد او را تغییر مکان دادند... کم کم زنجیرها را بکار گرفتند، به او آب پاشیدند و وقتی دیدند واکنشی نشان نمی دهد رفتارها حالت تهاجمی گرفت.

  منتقد هنری ، توماس مک اویلی، که در این پرفورمنس شرکت کرده بود به خاطر می آورد که چگونه رفتار مردم رفته رفته، خشن و خشن تر شد «اولش ملایم بود، یک نفر او را چرخاند، یکی دیگر بازوهایش را بالا برد... دیگری به نقاط خصوصی بدنش دست زد...» مردی جلو آمد و با تیغ ریش تراشی که برداشته بود گردن او را مجروح کرد و مردی دیگر خارهای گل را روی شکم آبراموویچ کشید.

مک اویلی: «سه ساعت نشده بود که لباسهایش را با چاقو پاره پاره کردند. در ساعت چهارم با همان چاقوها بدنش را مجروح می کردند. بارها به او آزار جنسی خفیف رساندند ولی او به تعهدش پایبند بود و پای تجاوز و حتی قتلش نیز ایستاده بود».

با این پرفورمنس آبراموویچ نشان داد که اگر شرایط برای افرادی که به خشونت گرایش دارند مهیا باشد، به چه راحتی و با چه سرعتی آن را اعمال می کنند.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

گل اشرفی

 

یه دوست ژاپنی داشتم به اسم ناتسکی

گل اشرفی نشونش دادم

گفت به انگلیسی چی میشه

گفتم نمیدونم اما کلمه به کلمه ش میشه. Coin flower

خندید و گفت پس شما پولدارید چون از درخت براتون سکه میریزه😂😂😂 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

مسجد نصیرالملک

کاش یکی از گل‌های سقفت بودم

در خنکای باغت میموندم

از شیشه هات رنگ میگرفتم

با گل های باغ پایین دوست میشدم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

روباه و قناری

روباه و قناری با هم دوستای صمیمی شده بودن

همیشه قناری از بالا میپرید و از آسمونا و درختا میگفت..

روباه هم پا به پاش میدوید و شاد بود

یه روز قناری روز زمین نشست..روباه دلش قار و قور کرد..

قناری نزدیک تر شد و همینطور داشت تند و تند حرف از درختا و گلها میزد..روباه قلبش تند میزد...

قناری نزدیک تر شد..روباه فریاد زد برو بالای درخت

قناری ترسید..امتناع کرد...

روباه فریاد زد زودباش برو بالای درخت و دیگه هیچ وقت پایین نیا

قناری قلبش شکست اما با ترس رفت بالای درخت...

روباه به یه پرنده که اون اطراف بود حمله ور شد و تیکه پارش کرد...

قناری نفسش بند اومده بود

دیگه دوستیشون مثل قبل نشد

هرچند تا مدت ها قناری پرواز میکرد و روباه پا به پاش میدوید 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

بهار شیراز

شیرازو دوس دارم

چون شوق بهار،

بوی بهار،

فرش قرمز برای بهار‌

توش زودتر از هر شهری که میشناسم میاد 

پ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo
اقای سرویس

اقای سرویس

خداخافظ اقای سرویس همسایه کوچولوی بامزه ما اینو گفت درو بست و همینطور که به بوق زدن یه ماشین دیگه غر میزد رفت خونه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo
فیلم

فیلم

هع😊😊 این فیلمه یه دنیا معنی داره واسه من تو این فیلمه خیلی معانی بود که به دنیای بچگی من القا شد و بعدها فهمیدم طلاق، عشق، چادر، ناتوانی جنسی، مرد خوب درمقابل مرد جذاب، دست کشیدن از رویاها 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo

Lezat


عکس:

با جمعی از بچه ها، رفته بودیم کافه

چندین هفته پیش، دی ماه ۹۶

.

کپشن:

اینکه بلد باشی خوشی کنی، یه مهارته

وقتی به سطحی از مهارت رسیدی، دیگه به پایین تر از اون نزول نخواهی کرد ...

یه جورایی شبیه مسابقه «شعر یادت نره» هست...به لول ارامش که رسیدی میدونی هرچقدرم اوضاع خراب بشه فلان مقدار پول رو خواهی برد... و از اون بیشتر، یه شانسه، یا یه موقعیت خاص با برنامه ریزی های قبلی

من در طول زمان بلد شدم تو هر شرایطی، با هر نوع ادمی دورم، بازم پنجاه درصد خوشحالی رو داشته باشم

اینو چطور یاد گرفتم؟ فهمیدم که نباید از خوک انتظار گردن زرافه داشت...خوک خوکه، زرافه هم زرافه...

نمیشه انکار کرد که ادمای ازار دهنده، عیشت رو خراب میکنن...اما برای من، نه بیشتر از پنحاه درصد... رو خودم کار میکنم که ازین هم بیشتر بشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
parinazwmoo